سفارش تبلیغ
صبا ویژن

احیاگران دل
قالب وبلاگ

راه را گم کرده بود.منطقه عمیلیاتی وسیع،از هر طرف که طفلک رفته بود دورتر شده بود.حالا چه وقت؟نیمه های شی.جلوی پایش ترمز کردیم.هراسان آمد جلو که:برادر راه را گم کردم،می خوام بروم شهرک ولی عصر.راننده ما یک کم تاملی کرد و گفت،اشتباه آمدی بابا جان!شما باید بروی سه راه آذری که الان شده میدان شمشیری،از آنجا برای شهرک مینی بوس هست،دو تومان می دهی صاف می بردنت شهرک.بنده خدا با احتیاط گفت:شهرک ولی عصر تهران را میگویی؟!و او جواب داد:دستخوش بابا!یکدفعه بگو می خوام برم پیش ننم دیگه!

اینم منبع داستانم


[ پنج شنبه 89/5/28 ] [ 2:46 عصر ] [ کوثر ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

دست من و عنایت و لطف و عطای فاطمه قلب من و محبت و مهر و ولای فاطمه طبع من و قصیده و مدح و ثنای فاطمه جرم من و شفاعت روز جزای فاطمه ببذل دست فاطمه! بخاک پای فاطمه منم گدای فاطمه، منم گدای فاطمه
برچسب‌ ها
سفر (1)
وضو (1)
لینک های مفید
امکانات وب
مهدویت امام زمان (عج) آیه قرآن دانشنامه عاشورا
پاسخ به شبهات،حجره مجازی
<