سفارش تبلیغ
صبا ویژن

احیاگران دل
قالب وبلاگ

انگار از آسمان آتش می بارید.به شهید غلامی گقتم:«گروه را مرخص کنیم تا اوایل پاییز که هوا خنک تر می شود،برگردیم»گفت:«بگو عاشق نیستیم.»گفتم:«علی آقا!هوا خیلی گرم است.نمی شود تکان خورد.»گفت:«وقتی هواگرم است و تو می سوزی،مادر شهیدی که در این بیایان افتاده است،دلش می شکند و می گوید:خدایا بچه ام در این گرما کجا افتاده است؟همین دل شکستگی به تو کمک می کند تا به شهید برسی.»نتوانستم حرف دیگری بزنم.گوشی را گذاشتم،برگشتم و گفتم:«بچه ها،اگر از گرما بی جان هم شویم،باید جستجو را ادامه دهیم.»پس از نماز ظهر کار را شروع کردیم.تا ساعت نه صبح هر چه آب داشتیم،تمام شد.بالای ارتفاع 175شرهانی،چشم هایمان از گرما دیگر جایی درا نمی دید.به التماس نالیدیم:خدایا تورا به دل شکسته ی مادران شهید...

در کف شیار چیزی برق زد پلاک بود...

راوی:محمد احمدیان



برچسب‌ها: تفحص
[ چهارشنبه 89/6/31 ] [ 10:3 عصر ] [ کوثر ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

دست من و عنایت و لطف و عطای فاطمه قلب من و محبت و مهر و ولای فاطمه طبع من و قصیده و مدح و ثنای فاطمه جرم من و شفاعت روز جزای فاطمه ببذل دست فاطمه! بخاک پای فاطمه منم گدای فاطمه، منم گدای فاطمه
برچسب‌ ها
سفر (1)
وضو (1)
لینک های مفید
امکانات وب
مهدویت امام زمان (عج) آیه قرآن دانشنامه عاشورا
پاسخ به شبهات،حجره مجازی
<